پارمیدا جان متولد87/09/23 و محمدرضا جانپارمیدا جان متولد87/09/23 و محمدرضا جان، تا این لحظه: 11 سال و 25 روز سن داره

قشنگی زندگیم پارمیدا ومحمدرضا

عیدی که بر ما گذشت

سلام به همه دوستان نی نی وبلاگی عیدتون مبارک،امیدوارم که امسال سال خوبی برای همه باشه.منو ببخشید که با کمی تاخیر بهتون عید رو تبریک گفتم. امروز روز مادر است و روز میلاد حضرت فاطمه است این روز رو به همه مادران عزیز و بخصوص به مادر عزیزم  تبریک میگم.روزت مبارک مادرم       سلام بهونه های قشنگ زندگی مامان عیدتون مبارک.محمدرضای گلم امسال اولین عید نوروز رو تجربه کردی و همچنین تولد یکسالگیت هم بود .تولدت مبارک پسرکم.منو ببخش که تاخیر داشتم .پسرم 14 ماه فروردین مصادف بود با اولین سالگرد تولدت،واکسنت هم به سلامتی برات زدیم.    پارمیدا جان تو هم ششمین عید نوروز رو تجربه کردی و هر سال داری ب...
31 فروردين 1393

این روزهای دم عید

سلام  بعد از حدود 20 روز تاخیر بلاخره اومدم تا براتون بنویسم. یه 10 روز پیش بود که آخر شب اومدم پای نت و کلی نوشتم اما اینترنت ایراد داشت و همه پاک شد، من هم که خسته بودم و دیگه پیگیر نشدم که براتون باز بنویسم و همین طور شد که این قدر طولانی شد. دم عیده و مامان تو این مدت یک روز هم بیکار نبوده،تمیز کردن خونه و شستشو یک طرف ، خرید لباس و دوخت و دوز ، خلاصه مامان حسابی سرش شلوغه.امسال به خاطر وجود نازنین پسرم کارم سخت تر وبیشتر از قبل شده و واقعا خسته هستم.شب وقتی سرم رو بالش میزارم نمی فهمم کی خوابم برده!  این اندر احوالات مامانه که خیلی خلاصه گفتم. حالا میریم سراغ پچه ها ،محمد رضای گلم 14 این ماه 11 ماهه شد.پسر م ماهگردت ...
22 اسفند 1392

پارمیدا جونم و عمو پورنگ

سلام پارمیدای نازم  روز یکشنبه ششم بهمن بود که تو به یکی از آرزوهای قشنگت رسیدی و رفتی به برنامه عمو پورنگ.آخه عمو پورنگ رو خیلی دوست داری و همش میگفتی مامان میشه منو ببری برنامه عمو پورنگ؟ منم بهت قول داده بودم که یه روز ببرمت که خدا رو شکر قسمتت شد ورفتی.اونجا کلی بهت خوش گذشت و از دست عمو پورنگ جایزه و یادگاری هم گرفتی.شعر براتون خوندن، امیر محمد هم دیده بودی وخلاصه خیلی خوشت اومده بود و بهت خوش گذشته بود. قراره برنامتون هم از تلویزیون پخش بشه. قربونت برم دخترکم بزرگترین و ارزشمند ترین آرزوی زندگیم اینه که تو رو شاد ببینم . بخند و شادمانه زندگی کن         ...
30 بهمن 1392

خدا رو شکر میکنم....

سلام گلهای مامان مدتیه نتونستم بیام و براتون بنویسم علتش هم کمبود وقت و خستگی و گاهی بی حوصلگیه.صبح تا شب که در گیر کارای خونه و نگهداری از محمدرضای وروجکم و شب هم دیگه خسته ام که دیگه برام حالی نمیمونه که بیام پای وبتون .از یه طرف یه چند روزیه وقتی میشینم پای کامپیوتر چشمام اذیت میشه و تار میشه.برای همین کمتر پاش میشینم تا یه موقع بدتر نشه. پارمیدا جان تو که خانمی دخترم دیگه ماشالله بزرگ شدی و روز به روز عاقلتر و داناتر میشی و مامان کلی به داشتن دختری به خوبی تو افتخار میکنه.بچگیت رو میکنی و شیطونی های خودت رو داری اما واقعا همه جوره پا به پای من میای و کمکم میکنی و اگه نباشی مامان کاراش لنگه.این روزا دیگه مهد نبردمت.این یک ما...
30 بهمن 1392

یه پست با نمک

محمدرضا در حال مکیدن شصت پا ناگفته نمونه که پسرم علاقه زیادی به شصت پا داره و هر شصت پایی ببینه میخواد بکنه دهنش اینم خنده بعدشه ...
16 بهمن 1392

کلی اتفاق خوب

سلام این پست پر از اتفاق های خوب و به یاد موندنیه. اول اینکه ماهگرد پسر گلم مبارک،محمدرضا چهاردهم 10 ماهش پر شد و وارد ماه یازدهم شد.11 ماهگیت هم مبارک پسرم     و محمدرضا امروز در سن و 10 ماه و 2 روزگی کاملا راه افتاد. تو این مدت خیلی تمرین میکرد اما بعد از دو تا قدم برداشتن میخورد زمین. اما امروز بدون کمک کلی وسط اتاق راه رفت.مامان قربون قدم های کوچولوت بره پسرکم  خدا رو شکر دندان های پنجم و ششم هم در حال در اومدنه. اتفاق بعدی هم اینکه امروز بعد از کلی انتظار توی شهر تهران هم برف اومد و باعث ذوقیدن ما شد.دیگه برف ندیده شده بودیما اما خدا رو شکر برف اومد و صبح بعد از صبحانه خوردن با پارمیدا و النا رفتیم توی ح...
16 بهمن 1392