پارمیدا جان متولد87/09/23 و محمدرضا جانپارمیدا جان متولد87/09/23 و محمدرضا جان، تا این لحظه: 11 سال و 23 روز سن داره

قشنگی زندگیم پارمیدا ومحمدرضا

این روزهای دم عید

1392/12/22 2:08
نویسنده : مامان الی
629 بازدید
اشتراک گذاری

سلام 

بعد از حدود 20 روز تاخیر بلاخره اومدم تا براتون بنویسم.

یه 10 روز پیش بود که آخر شب اومدم پای نت و کلی نوشتم اما اینترنت ایراد داشت و همه پاک شد، من هم که خسته بودم و دیگه پیگیر نشدم که براتون باز بنویسم و همین طور شد که این قدر طولانی شد.

دم عیده و مامان تو این مدت یک روز هم بیکار نبوده،تمیز کردن خونه و شستشو یک طرف ، خرید لباس و دوخت و دوز ، خلاصه مامان حسابی سرش شلوغه.امسال به خاطر وجود نازنین پسرم کارم سخت تر وبیشتر از قبل شده و واقعا خسته هستم.شب وقتی سرم رو بالش میزارم نمی فهمم کی خوابم برده!

 این اندر احوالات مامانه که خیلی خلاصه گفتم.

حالا میریم سراغ پچه ها ،محمد رضای گلم 14 این ماه 11 ماهه شد.پسر م ماهگردت مبارکهورا

الهی مامان قربون پاهای نازت بره.

هنوز باورم نمیشه که تو با این پاهای کوچولو راه میری.ماشالله.خدا نگهدارت باشه مامان.به خاطر زود راه افتادنت خیلی ضربه میخوری و با این که مواظبت هستم باز هم هنگام بازی همیشه یک اتفاقی برات میافته.پسرک بازیگوش مامان اینقدر راه رفتن رو دوست داری که دیگه کم میبینم چهار دست و پا بری و به خاطر همین اولین کفش رو برات خریدم اینم از کفش عیدت.مبارکت باشه گل پسر.

 

امسال پسرم تیپ قهوه ای میزنه انشالله.قربون اون تیپت.کلی لباس برای عیدت خریدم که لحظه شماری میکنم تا عید بشه و تنت کنم.پسرم هنگام راه رفتن حالت دو میگیری و میدویی و میپری تو بغل مامان که مامان عاشق این حرکتت هست.لی لی حوضک میکنی،الو میکنی و کلا علاقه زیادی به تلفن داری،قاشق رو میگیری دستت و میخوای خودت غذا بخوری.این روزا خیلی بد غذا شدی و بیشتر میل به شیر خودم داری،که مامان رو بیچاره کردی و خسته.سر پارمیدا هم این تجربه را داشتم و میدانم راهی هست که باید رفت تا شما آقا پسر بزرگ بشی البته من مبارزه خودم رو میکنما بعد یک سال اول غذا بعدا شیر مامان.

تو این خونه تکونی هم بیشتر از همیشه طالب شیر مامان و آغوش مامان بودی که همه جا دنبالم بودی اینم مدرکشمژه

 

اما خداییش پارمیدای گلم خیلی مراقبت بود و کمک من کرد.الهی مامان قربونش برهقلب

 

 

از کارهای دخترم بگم.اول اینکه پارمیدا جانم ممنون همان طور بازیگوشی و شیطنت های خودت را داری که مختص سنته اما خیلی هوام رو داشتی.نمیدونم اسمت رو چی بزارم تو همه چی هستی: دختر،خواهر،دوست و بهتر از همه اینها یک فرشته پاک و معصوم که مامان باید خیلی قدرتو بدونه و ازت خوب محافظت کنه.تو این چند روز که من خونه تمیز کردم موقع شستشوی ظرفای آشپزخونه من میشستم و تو خشک میکردی با میل و علاقه خودت پا به پای من کمکم کردی،با محمدرضا بازی کردی و مراقبش بودی،عاشق تغییر دکور خونه ای و به من میگی مامان خونه رو عوض کن یعنی تغییر بده.امروز هم گلم یه سارافون برات دوختم و تمام شد وتنت کردی که خیلی بهت میاد که وقتی تنت دیدم خستگیم تموم شد.امیدوارم به سلامتی و شادی بپوشی.عکسش هم بعد برات میزارم تا به یادگار بمونه.و در آخر دختر نازم و پسر گلم دوستتون دارم.لحظه لحظه عمر و جوانی و زیباییم را به پای شما میریزم چون شما با ارزشترین داراییم هستید.7 روز دیگه سال تموم میشه و سال 93 آغاز میشه امیدوارم روزهای خوبی را پیش رو داشته باشیم.زمان خیلی زود میگذره و امسال برام خیلی زود گذشت درست همین زمان در سال قبل در انتظار به دنیا آمدن محمدرضا بودم و تاریخ زایمان را از دکترم گرفتم و حالا بعد یک سال خدا رو شکر محمدرضای من در بغلم هست و به سالگرد تولدش هم کمتر از یکماه باقی ست.خدا یا ازت ممنونم به خاطر همه چیز.....

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان جوجو
22 اسفند 92 12:10
سلام . ماشاا.. خدا حفظشون کنه . چقدر ناز هستن این بچه ها . خدا براتون نگهشون داره انشاا...
مامان الی
پاسخ
سلام ممنون نظر لطفتونه
مامانی درسا
14 فروردین 93 3:14
عزیزم تولدت مبارک انشاالله 120 ساله شی گلم
مامان الی
پاسخ
ممنونم عزیزم
ماجون
14 فروردین 93 21:21
تولدت مبارک
مامان الی
پاسخ
ممنون
نگاااار
8 مهر 93 15:40
وااای چقد ناازن ماشالله......... بووووووووس
مامان الی
پاسخ
ممنون عزیزم