تبریک ماهگرد پسری با کمی تاخیر
سلام به عزیزای دل مامان
این چند روز خیلی در گیر کارام بودم،کار خونه،نگهداری از شما نفس ها ،که دیگه محمدرضا ماشالله بزرگتر شده وکم کم داره با محیط دور وبرش آشنا میشه وبازی کردن رو یاد میگیره یه مقدار سخت شده.
محمد رضا گل مامان 5ماهت تموم شد و رفتی توی 6 ماه ، حالا دیگه 5 ماهه که با ما همنفس شدی اومدی و یه دلگرمی دیگه بعد از آبجی برای ما شدی. الهی مامان قربونت بره هر روز داری شیرین تر وخوردنی تر وتو دل برو تر میشی . صبح تا شب همش چشم من وآجی به تو شیطون مامانه که یه موقع اتفاقی برات نیوفته. وقتی بیداری که همش مواظبتم ،یا توی بغلمی یا توی کریر و تازگیا هم روءروءکت رو آوردیم که یه مقداری هم تو اون میشینی اما زود خسته میشی ومیخوای بغلت کنیم. وقتی که میخوابی مامان تازه شروع میکنه به تمیز کردن و جمع آوری خونه.
خلاصه پسته مامان همه وقتمون وهمه روزمون رو شما حاج آقا پرکردی و هر چی میریم جلوتر کار داره سخت تر میشه اما شیرینه و پر از عشقه.این روزا خیلی بیقرار شدی و آب دهنت هم میره فکر کنم به سلامتی دندون میخوای در بیاری،دورت بگردم میدونم که لحظات سختی رو میگذرونی.ان شالله به راحتی وبه سلامتی این دوارن هم میگذرونی، کم تر از یه ماه دیگه هم غذا خور میشی ،زیاد عجله نکن پسرم اینقدری نمونده ،میدونی آخه خیلی برای خوردن غذایی که ما میخوریم اشتیاق نشون میدی و دل مامان هم این جور وقتا خیلی میسوزه که نمیتونه بهت چیزی بده بخوری. خدا کنه بچه خوش غذایی بشی ومامان رو اذیت نکنی.
خلاصه با یه تاخیر 4 -5 روزه اومدم که ماهگردت رو که در تاریخ 14 شهریور بود رو بهت تبریک بگم:
مرد 5 ماهه من، ورودت به ماه ششم از زندگی رو تبرک میگم. امیدوارم همیشه سالم و قوی باشی.
از اینکه تو رو دارم هر لحظه خدا شکر میکنم وشادم وخوشحال. تو و پارمیدا دو تا بهونه قشنگ شدین برای زندگیم. خدا یا شکرت، هر چقدر شکرتو کنم بازم کمه