پارمیدا جان متولد87/09/23 و محمدرضا جانپارمیدا جان متولد87/09/23 و محمدرضا جان، تا این لحظه: 11 سال و 25 روز سن داره

قشنگی زندگیم پارمیدا ومحمدرضا

تبریک ماهگرد پسری با کمی تاخیر

1392/6/18 0:27
نویسنده : مامان الی
296 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به عزیزای دل مامانقلب

این چند روز خیلی در گیر کارام بودم،کار خونه،نگهداری از شما نفس ها ،که دیگه محمدرضا ماشالله بزرگتر شده وکم کم داره با محیط دور وبرش آشنا میشه وبازی کردن رو یاد میگیره یه مقدار سخت شده.

محمد رضا گل مامان 5ماهت تموم شد و رفتی توی 6 ماه ، حالا دیگه 5 ماهه که با ما همنفس شدی اومدی و یه دلگرمی دیگه بعد از آبجی برای ما شدی. الهی مامان قربونت بره هر روز داری شیرین تر وخوردنی تر وتو دل برو تر میشی . صبح تا شب همش چشم من وآجی به تو شیطون مامانه که یه موقع اتفاقی برات نیوفته. وقتی بیداری که همش مواظبتم ،یا توی بغلمی یا توی کریر و تازگیا هم روءروءکت رو آوردیم که یه مقداری هم تو اون میشینی اما زود خسته میشی ومیخوای بغلت کنیم. وقتی که میخوابی مامان تازه شروع میکنه به تمیز کردن و جمع آوری خونه.

خلاصه پسته مامان همه وقتمون وهمه روزمون رو شما حاج آقا پرکردی و هر چی میریم جلوتر کار داره سخت تر میشه اما شیرینه و پر از عشقه.این روزا خیلی بیقرار شدی و آب دهنت هم میره فکر کنم به سلامتی دندون میخوای در بیاری،دورت بگردم میدونم که لحظات سختی رو میگذرونی.ان شالله به راحتی وبه سلامتی این دوارن هم میگذرونی، کم تر از یه ماه دیگه هم غذا خور میشی ،زیاد عجله نکن پسرم اینقدری نمونده ،میدونی آخه خیلی برای خوردن غذایی که ما میخوریم اشتیاق نشون میدی و دل مامان هم این جور وقتا خیلی میسوزه که نمیتونه بهت چیزی بده بخوری. خدا کنه بچه خوش غذایی بشی ومامان رو اذیت نکنی.

 

خلاصه با یه تاخیر 4 -5 روزه اومدم که ماهگردت رو که در تاریخ 14 شهریور بود رو بهت تبریک بگم:

مرد 5 ماهه من، ورودت به ماه ششم از زندگی رو تبرک میگم. امیدوارم همیشه سالم و قوی باشی.

از اینکه تو رو دارم هر لحظه خدا شکر میکنم وشادم وخوشحال. تو و پارمیدا دو تا بهونه قشنگ شدین برای زندگیم. خدا یا شکرت، هر چقدر شکرتو کنم بازم کمه

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

بابا
18 شهریور 92 11:37
یک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد. هیچ کس از دنیای مردانه نمی گوید. هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند. هیچ انجمنی با پسوند"... مردان" خاص نمی شود. مردها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند. این روزها همه یک بلندگو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان می گویند. در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است. یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند. وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می شوند. حتی همان مردهایی که دوستمان داشتند ولی رفتند... یکی از همین مردهای همیشه خسته. از همین هایی که از 18 سالگی دویدن را شروع میکنند. و مدام باید عقب باشند. مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند. سربازی، کار، در آمد، تحصیل... همه از مردها همه توقعی دارند. باید تحصیل کرده باشند. پولدار، خوشتیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی... و خدا نکند یکی از این ها نباشند... ما هم برای خودمان خوشیم! مثلا از مردی که صبح تا شب دارد برای درآمد بیشتر و برای فراهم کردن یک زندگی خوب برای ما که عشقشان باشیم به قولی سگ دو می زند، توقع داریم که شبش بیاید زیر پنجره مان ویولون بزند و از مردی که زیر پنجره مان ویولون می زند توقع داریم که عضو ارشد هیات مدیره ی شرکت واردات رادیاتور باشد. توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند، زندگی مان را تامین کنند، صبور باشند و دل داریمان بدهند، خوب کار کنند و همیشه بوی خوب بدهند و زود به زود سلمانی بروند و غذاهای بد مزه ما را با اشتیاق بخورند و با ما مهمانی هایی که دوست داریم بیایند و هر کسی را که ما دوست داریم دوست داشته باشند و دوست های دوران مجردی شان را فراموش کنند و نان استاپ توی جمع قربان صدقه مان بروند و هیچ زن زیباتری را اصلا نبینند و حتی یک نخ هم سیگار نکشند! مردها دنیای غمگین صبورانه ای دارند. بیایید قبول کنیم. مرد ها صبرشان از ما بیشتر است. وقت هایی که داد میزنند وقت هایی هم که توی خیابان دست به یقه می شوند وقت هایی که چک شان پاس نمیشود وقت هایی که جواب اس ام اس شب به خیر را نمی دهند وقت هایی که عرق کرده اند وقت هایی که کفش شان کثیف است تمام این وقت ها خسته اند و کمی غمگین. و ما موجودات کوچک شگفت انگیز غرغروی بی طاقت را دوست دارند. دوستمان دارند و ما همیشه فکر میکنیم که نکند من را برای خودم نمیخواهد برای زیبایی ام میخواهد، نکند من را برای شب هایش میخواهد؟ نکند من را برای چال روی لپم میخواهد؟ در حالی که دوستمان دارند؛ ساده و منطقی... مردها همه دنیای شان همین طوری است. ساده و منطقی... درست بر عکس دنیای ما. بیایید بس کنیم. بیایید میکروفون ها و تابلوهای اعتراضیمان را کنار بگذاریم. من فکر میکنم مردها، واقعا مردها، آنقدرها که داریم نشان می دهیم بد نیستند. مردها احتمالا دلشان زنی میخواهد که کنارش آرامش داشته باشند. فقط همین. کمی آرامش در ازای همه فشارها و استرس هایی که برای خوشبخت کردن ما تحمل میکنند. کمی آرامش در ازای قصر رویایی که ما طلب میکنیم ... بر خلاف زندگی پر دغدغه ای که دارند، تعریف مردها از خوشبختی خیلی ساده است.
عمه فهیمه
23 شهریور 92 16:39
عزیــــــــــــــــــــــــزم


خوش اومدی عمه جون