پارمیدا جان متولد87/09/23 و محمدرضا جانپارمیدا جان متولد87/09/23 و محمدرضا جان، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

قشنگی زندگیم پارمیدا ومحمدرضا

بازگشت به نی نی وبلاگ بعد از سه سال

سلام گل‌های مامان من باز برگشتم به وبلاگتون البته با یک تاخیر سه ساله!!!! همش هم تنبلی کردم وگرنه دلیل و بهونه دیگه ای نمیتونم بیارم😅 هر چند روز یه بار سعی میکنم براتون بنویسم،قراره اتفاق خوب و خیلی غیرر منتظره بیافته،البته صد در صد شد حتما اینجا براتون می‌نویسم.. الان که این مطلب رو نوشتم پارمیدا جان شما ۹ سالته و محمدرضای عزیزم ۵ سالته..خدا حفظتون کنه😘😍  
6 اسفند 1396

عکس

سلام اینم دو تا عکس از خواهر و برادرخوشگل در طبیعت لواسون که اوایل تابستون رفتیم.فعلا این دو تا میزارم تا بعد.....         ...
24 مهر 1393

روز کودک

سلام گلهای مامان روزتون مبارک.       روز جهانی کودک مصادف شد با اولین روز رفتن پارمیدای گلم به مدرسه.دخترم اولین روز رفتنت به پیش دبستانی را به تو تبریک میگم.امیدوارم همیشه موفق باشی عزیزدل مامان. ...
16 مهر 1393

ایام تابستان و رسیدن فصل پاییز

سلام گلهای مامان شرمنده خیلی وقته که نتونستم بیام تو وبتون خاطراتتون رو ثبت کنم.یا وقت نبوده یا حوصله نداشتم و خسته بودم.....منتظر یک فرصت خوب بودم که هم ذهنم آروم باشه و هم دور وبرم خلوت تا بتونم بیام براتون بنویسم و خدا رو شکر امشب که شب عید قربان هست قسمت شد تا براتون بنویسم. گفتنی زیاد دارم که شاید نشه همه رو توی این پست جا داد و شاید یه سری جا بمونه و یا سعی کنم تو پستای بعد براتون بنویسم. عزیزای دلم خدا رو شکر تابستان خوبی رو داشتیم همش به گردش بودیم و سیر و سفر و مامان تونست دوست قدیمیش رو بعد چندین سال ببینه و تجدید خاطره کنه. اول تابستون رفتیم باغ لواسون و یه روز خوب رو همراه خانواده پدری خوش گذروندیم و حسابی ...
13 مهر 1393

سالگرد وبلاگ

تنها بهونه زندگی مامان پارمیدا جان،محمد رضا جان سلام تو این مدت که گذشته خیلی بزرگ شدین و با هم بازی میکنید و حسابی سرتون به هم گرم بوده.اوج بازیتون هم امشب بود که محمدرضا دنبالت بود و با خنده هاتون معلوم بود که لذت میبرید. تو ماه رمضان قرار داریم و امروز روز هفدهم ماه رمضان هست و 24 تیره.دوست داشتم زودتر بیام براتون بنویسم اما به دلایل مختلف عقب افتاد. درست 17 تیر ماه پارسال بود که این وبلاگ رو براتون درست کردم،پس سالگرد وبلاگتون مبارک اون موقع دخترم 4 ساله بود وپسرم 3 ماهه.خوشحالم که بزرگ شدنتون رو میبینم وبه داشتنتون میبالم.خدا رو شکر پارمیدا تو الان دقیق 5 سال و 7 ماهته و محمدرضا هم 1 سال و4 ماه و 10...
25 تير 1393

از ماه فروردین تا اردیبهشت با بچه ها

سلام گلهای مامان منو ببخشید دیر به دیر براتون مینویسم.این روزا اینقدر کارهای خونه و نگهداری از شما برام سخت شده که دیگه وقتی نمی مونه که بخوام بیام براتون بنویسم.ماشالله اینقدر شیطون و بازیگوش شدید که یه موقع ها کم میارم.اما اشکالی نداره همه دلخوشیم ،همه امیدم،همه زندگیم شمایید و با وجود شماست که زندگی بزای من وبابا شیرینه.سختی ها رو به جون میخرم ، جوانی ام را به پاتون میریزم به امید روزی که بزرگ شوید و با خوبیهاتون،موفقیت هاتون باعث سرفرازی مامان بشید.یه بار هم قبلا گفتم مادر بودن واقعا سخته اما در عین حال شیرینه و من این حس رو با هیچ چیز عوض نمیکنم. از این به بعد سعی میکنم بیشتر به وبتون سر بزنم.حرفای نا گفته و جا مونده زیاد دارم،...
31 ارديبهشت 1393

تبریک

همسرم دوستت دارم وبدون وجود تو بهترین دلگرمی زندگیمه.من به تو تکیه کرده ام و میدانم پشتم محکمه و دلم قرص چون مرد زندگیم تویی.بدون اول و آخر زندگی تویی بچه ها بهونه ان. همسرم ، بهترینم روزت مبارکککککککککککککک   پارمیدا هم روز پدر رو تبریک گفت و یه نقاشی به باباش هدیه داد. اینم از طرف پارمیدا جان: بابا جون روزت مبارکککککککک به یاد روز هایی که در آغوش بابا آروم میشدی ...
23 ارديبهشت 1393

عیدی که بر ما گذشت

سلام به همه دوستان نی نی وبلاگی عیدتون مبارک،امیدوارم که امسال سال خوبی برای همه باشه.منو ببخشید که با کمی تاخیر بهتون عید رو تبریک گفتم. امروز روز مادر است و روز میلاد حضرت فاطمه است این روز رو به همه مادران عزیز و بخصوص به مادر عزیزم  تبریک میگم.روزت مبارک مادرم       سلام بهونه های قشنگ زندگی مامان عیدتون مبارک.محمدرضای گلم امسال اولین عید نوروز رو تجربه کردی و همچنین تولد یکسالگیت هم بود .تولدت مبارک پسرکم.منو ببخش که تاخیر داشتم .پسرم 14 ماه فروردین مصادف بود با اولین سالگرد تولدت،واکسنت هم به سلامتی برات زدیم.    پارمیدا جان تو هم ششمین عید نوروز رو تجربه کردی و هر سال داری ب...
31 فروردين 1393

این روزهای دم عید

سلام  بعد از حدود 20 روز تاخیر بلاخره اومدم تا براتون بنویسم. یه 10 روز پیش بود که آخر شب اومدم پای نت و کلی نوشتم اما اینترنت ایراد داشت و همه پاک شد، من هم که خسته بودم و دیگه پیگیر نشدم که براتون باز بنویسم و همین طور شد که این قدر طولانی شد. دم عیده و مامان تو این مدت یک روز هم بیکار نبوده،تمیز کردن خونه و شستشو یک طرف ، خرید لباس و دوخت و دوز ، خلاصه مامان حسابی سرش شلوغه.امسال به خاطر وجود نازنین پسرم کارم سخت تر وبیشتر از قبل شده و واقعا خسته هستم.شب وقتی سرم رو بالش میزارم نمی فهمم کی خوابم برده!  این اندر احوالات مامانه که خیلی خلاصه گفتم. حالا میریم سراغ پچه ها ،محمد رضای گلم 14 این ماه 11 ماهه شد.پسر م ماهگردت ...
22 اسفند 1392

پارمیدا جونم و عمو پورنگ

سلام پارمیدای نازم  روز یکشنبه ششم بهمن بود که تو به یکی از آرزوهای قشنگت رسیدی و رفتی به برنامه عمو پورنگ.آخه عمو پورنگ رو خیلی دوست داری و همش میگفتی مامان میشه منو ببری برنامه عمو پورنگ؟ منم بهت قول داده بودم که یه روز ببرمت که خدا رو شکر قسمتت شد ورفتی.اونجا کلی بهت خوش گذشت و از دست عمو پورنگ جایزه و یادگاری هم گرفتی.شعر براتون خوندن، امیر محمد هم دیده بودی وخلاصه خیلی خوشت اومده بود و بهت خوش گذشته بود. قراره برنامتون هم از تلویزیون پخش بشه. قربونت برم دخترکم بزرگترین و ارزشمند ترین آرزوی زندگیم اینه که تو رو شاد ببینم . بخند و شادمانه زندگی کن         ...
30 بهمن 1392